ایهانایهان، تا این لحظه: 11 سال و 20 روز سن داره
مامان وحیدهمامان وحیده، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

آیهان کوچولو

گل پسر نازم

یاد گرفتن کلمه بله خوشگلم

سلام خوشگل مامان این روزا خیلی شلوغ شدی خیلی هم با نمک دیگه تلفن خونمو تو جواب میدی عاشق حرف زدن با تلفنی وقتی تلفن زنگ میخوره زود برمیداری با صدایه بلند الو میگی بعد سلام میدی الهی مامان قربونت بشه به همه چیز دست میزنی لباسو رو دوست داری تو بندازی لباسشویی راستی خوشگل مامان امروز وقتی بابا ایرج تو خونه صدات کرد تو هم برایه اولین بار با کلمه بله جوابشو دادی خیلی بابا ایرج خوشحال شد تا اخر شب هی صدات میکرد ایهان تو جواب میدادی بیه=بله خیلی دوست دارم جیگر مامان و باباش ...
30 دی 1393

دندون درد

نفس مامان امروز رفتیم خونه عزیز جون و بابا جون مثل همیشه اخه گلم روزها جمعه میریم اونجا .خاله مریم اینا هم اومدن تو با یلدا جون بازی کردی ولی نفسم اامروز سر حال نبودی مثل اینکه دوباره داری دندون در میاری واسه همه چیز بهونه میگرفتی وگریه میکردی خدا جون کمک کن پسرم ز ود دندوناشو در بیاری عزیز جون میگفت اگه این دندون ها رو همدر بیاری دندوناک کامل میشه پسرگلم وقتی من اینو مینوسیم تو وبابا ایرج خواب یدین خیلی دوستون دارم خواب هایه خوب ببینین ...
27 دی 1393

اومدم ملیسا اینا خونه ما

سلام  خوشگل مامان امروز حالت خیلی خوب شده, صبح ملیسا با مامانش اومده بودن خونه ما وقتی اومدن تو ازسر ذوق داشتی زود زود ماشیناتو بهشون نشون میدادی کلی با ملیسا بازی کردین منم چند تاعکس خوشگل ازتون گرفتم ,بعدا میزارم,منم براتون ماکارونی پختم تا بخوری ن,ولی به جایه ماکارونی فقط خیارشورخوردین (:-)موقع رفتنم ملیسا اسباب بازی تو رو برداشته بود ببا خودش ببره ولی ناراحت شدی, بالاخره بعد کلی دعوا سر اسباب بازی  بهت پسش داد منم بهش یکی از توپ هاتو دادم ...
26 دی 1393

روزی که سرما خوردی

  پسرم امروزیکمی سرما خوردی بهت شربت  سرما خوردگی دادم برات آش پختم اخه خیلی اش  دوست داری  ولی به آش سوپ میگی مثل همیشه بشقاب و قاشقتو بر داشته بودی منتظر پختن آش بودی و هی میگفتی مامان سوپ الهی صداتم خیلی گرفته ایشالله زود خوب بشی                          ...
24 دی 1393

عکس از اولین باری که موهاتو کوتاه کردی

  نزدیک عید بود منو بابا ایرج تصمیم گرفتیم تو رو ببریم موهاتو کوتاه کنیم دلم نیومد من نیام منم با شما رفتم اولش داشتی بازی میکردی وقتی نوبت تو شد قیچی و ماشین و دیدی دیگه صدات بلند شد همه هر چی داشت بهت میداد موبایل . کلید. ولی فایده نداشت تا اینکه دیگه نذاشتی و جلویه موهاتو کوتاه کنیم همینطوری برگشتیم خونه الهی پسر خوشگل من خوشگل تر شده بودددددددددد ...
21 دی 1393

روز تولد

پسر گلم روزی که تو دنیا اومدی بابا ایرجت مریض بود خیلی نا راحت بودم اخه بابا ایرج نتو نست بیاد ملاقات من صبح زود منو برد بیمارستان  ولی خیلی حالش بد بود مجبور  شده بود برگرده خونه ولی اشکالی نداره در عوض خدا دسته گلی مثل تو برام داده بود اولین باری که تو دیدم اصلا باورم نمشد فک میکردم تو خوابم عکس 3 روزگی   عکس پنج روزگی عکس 20 روزگی     ...
13 دی 1393

به دنیا اومدن یلدا جون

پسر گلم بعد پنج روز که تو به دنیا اومدی خبر دادن که دختر خاله خوشگلتم به دنیا اومد ما خیلی خوشحال شدیم ولی نمیتونستیم بریم دیدنش بالاخره وقتی من خوب شد بعد 10 روز رفتیم خونه خاله مریم واسه عیادتشون      چند تا عکس ازتون میزارم ...
12 دی 1393
1